حرف
حرف

حرف

هیجدهم

چه روزای آرومیه .. خیلی خوبه که اون روزا رو پشت سر گذاشتمو دارم سعی می کنم که بی اهمیت بشم به خیلی چیزایی که باید .. دلم می خواد زودتر یه هفته بگذره و آخرین امتحانمو بدم و با خیال راحت بقیه ی این ماهو بگذرونم .. این ماهی که خیلیا شبا رو نمی خوابن و به نفع منه که حس تنهایی ای که همیشه شبا میاد سراغم رو ندارم! چون همه تا سحر بیدار و سرحالن .. توی خونه ی ما و خیلی جاهای دیگه .. بی خوابی مریضیه .. یه مریضی جدی که هیچ درمان به درد بخور و مطمئنی واسش وجود نداره! خیلی راه ها رو امتحان کردم و نتونستم و خب .. باهاش کنار اومدم :) از وقتی تلگراممو پاک کردم خب طبیعیه که احساس تنهایی بیشتری بکنم ولی هیچوقت پشیمون نشدم! برعکس .. هر روز حس بهتری پیدا می کنم :) که جدا شدم از دنیایی که خیلی اعتیاد آوره و هیچوقت حس خوبی بهش نداشتم .. نمیدونم چرا .. شاید برای اینکه اونجام احساس تنهایی می کردم یا اینکه حس می کردم داره همه رو از هم دور می کنه! نمیدونم! البته که من آدم بل هوسیَم و شاید چند روز یا چند ماه دیگه برگردم سمتش و حتی این حرفام یادم نیاد! در هر صورت فعلا احساس راحتیِ عجیبی می کنم با خودم و کتابام و آهنگام :) خب .. دارم سعی می کنم بیشتر برم طرفِ زندگیِ بدونِ دروغ شنیدن! برای این کارم دارم خودمو از خیلیا دور می کنم .. خیلیا :) توی همین شرایط بودم که بازم دروغ شنیدم :) خب .. نمی خوان دست از این کاراشون بردارن و براشون عادی شده .. در حدی که نمی فهمن نزدیکترین دوستشون فرق بین دروغ و راستشون رو راحت تشخیص می ده :) بعد چند روز کم کم دارم با اینم کنار میام :) اونقدی که خودمو غرق کتاب و آهنگ و خواب و فیلم دیدن کردم که از روی عادت این کارا رو انجام می دم .. یه زندگی روتین و معمولی و عادی! خب .. کارت پستالو تا وسطاش خونده بودم و رهاش کرده بودم و رفته بودم سراغ یه کتاب دیگه .. امروز دوباره شروع کردم به خوندنِ ادامش .. حس خوبی نداشتم وقتایی که یادم میومد این کتابو نخونده رها کردم الان دارم با خوندنش جبران می کنم :)

راستی برای ورونیکا هم خوشحالم :) که توی زندگیش دوست داشتن اومد :) عشق :) ادوارد :) یا هر اسمی که روش میذارید :) هدف :) انرژی برای ادامه دادن :) نمردن :)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.