حرف
حرف

حرف

سوم

وقتی دارم می نویسم یعنی قصدم خالی شدنه .. و اینکه پرم! خب .. آره! من همیشه می نوشتم .. همیشه حرف می زدم! همیشه حرفامو می خوندن و بعضی اوقات یه نیمچه اظهار نظری می کردن .. خب .. الان اینجا می نویسم و وقتیم که تل رو پاک می کردم می خواستم ببینم در اصل چقد طاقت میارم! چقد دووم میارم بدون اون همه کانال و دوستای مخصوص به خودش! راستش مث آدمای معتاد در حال ترک هر لحظه امکان برگشت هست! دلتنگی هست! تنهاتر شدن هست! ولی فعلا به اون نقطه هه رسیده بودم که اینو خواستم! اونقدر تنها شده بودم که تنها تر بودنو ترجیح دادم .. به اونجایی رسیدم که هر کاری می کنم برای آروم شدنم! آروم گرفتنم! حتی کندن از آخرین آدمایی که تو زندگیم مونده بودن! دلم از آدمای حقیقی زندگیم نگرفته .. دلم ازشون پره .. اونقد که اگه بیان نزدیکم می تونم روشون بالا بیارم .. احساس می کنم این روزا منتظر یه تلنگر کوچیکم، که منفجر شم .. که فوران کنم و بگم هر چی که تا حالا تو دلم نگه داشتم .. از اینکه همه ی راهها رو امتحان می کنم و آروم نمی گیرم ناراحتم! البته که من آرومم! ولی منِ اصلی آروم نیست .. انقد همه چیزو تو خودم تلنبار کردم انگار دیگه ظرفیت هیچ چیزو ندارم! فقط کافیه کسی حرفی بزنه بهم! این آدمو دوست ندارم! تموم میشه این روزام .. ولی این تنهاییا، این حسرتا، نه .. تموم نمیشه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.