حرف
حرف

حرف

دهم

مغزم پره .. سرم پره .. ولی خودم انگار خالیَم ... دلم یه دنیا نوشتن میخواد نمیدونم از چی نمیدونم از کی .. نوشتن .. که شاید یه خالی شدنی پشتش باشه .. دلم برای خیلیا تنگه .. برای الانشون نه! برای قدیمشون! رفتار و حرکات و حرفا و لبخندای قدیمشون که صاف تر و بهتر بود .. دلم براشون تنگه .. برای بی هدف خندیدنا و بی هدف حرف زدنا .. دلم برای خود قدیمم که کمتر می فهمید و بیشتر می خندید تنگه .. زندگی، خیلی بی رحمه که با گذشت زمان دلِ آدمو برای خیلی چیزا تا حد مرگ تنگ می کنه .. زندگی، بعضی وقتا خیلی بی رحمه که از دوست داشتن چیزی نمی فهمه! زندگی فقط یه روزایی خوبه .. یه ساعتایی .. یه لحظه هایی .. اینکه داری فاصله گرفتنِ تک تک آدما رو از خودت حس می کنی مزخرفه! اینکه جای [ نرو ] گفتن بهشون، چشماتو میبندی که رفتنشونو نبینی مزخرفه! اینکه سعی می کنی به کسی اجازه ندی بیاد تو زندگیت ولی تهِ دلت بخواد یکی بیاد و بکشتت بیرون از این وضعیتِ مزخرف، مزخرفه .. دلم گریه می خواد یه وقتایی .. که بی توجهیِ بعضیا رو روو خودم حس می کنم .. دلم گریه می خواد یه وقتایی که فکر می کنم برای هیچکس مهم نیستم .. دلم گریه می خواد یه وقتایی که نفسم تنگ می شه از ندیدنِ همون آدما .. دلم گریه می خواد یه وقتایی که از شدتِ تنفر از خودم که انقدر ضعیف شدم .. دلم گریه می خواد یه وقتایی که ناراحتم از اینکه همه فکر می کنن قوی ام ولی نیستم .. دلم گریه می خواد .. اونقد که چشام باد می کنه از گریه های نکرده و تار می بینه از اشکای نریخته! اونقد که به زور حرف می زنم! اونقد که سرم از حجم فکر و خیالای لعنتی نزدیکِ منفجر شدنش باشه .. دلم گریه می خواد از این سرفه های لعنتیِ تموم نشدنی .. از این بی معرفتی های همیشگی .. از این قضاوت شدنای لعنتی .. از این نگاهای بی موقع .. از این آدمای بی حس .. دلم گریه می خواد یه وقتایی .. که کسایی رو دوست دارم که دوستم ندارن .. دلم می گیره اینطور وقتا که انقدر ضعیف می شم تو این دنیای بزرگ .. از خودم از همه از خدا ..

اما چاره چیه? جز گفتنِ میگذره و خوبم، به خودت! 

چون باز اینجای زندگی هم خودتی و خودتی و خودت :)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.